نمونه:
18 سال دارم و 11 ساله بودم که پدر و مادرم که افرادی بی سواد بودند مرا برای رهایی از خرج اضافی به یک کمک راننده 16 ساله دادند در همان اول ازدواج ، متوجه شدم که از شوهرم به شدت متنفرم، دلیلش این بودکه بچه بودم و احتیاج به اسباب بازی داشتم تا شوهر. متاسفانه این رابطه برای او برعکس بود و مرا تا سرحد پرستش دوست داشت و برای من زیاده از حد زحمت می کشید و زندگیم خوب بود. هوس های نهفته ای داشتم که با زن همسایه دوست داشتم . یک روز همان زن مقداری مواد به من داد و گفت بکش ، تمام ناراحتی های روانی تو رفع می شود . پس از کشیدن هروئین ، احساس راحتی و ارامش پیدا کردم که واقعاً برایم زندگی جدیدی بود بدین ترتیب معتاد شدم بار سوم زن همسایه حاضر نشد مجانی به من مواد بدهد.
پول از شوهرم می گرفتم وقتی شوهرم اعتراض کرد که ان همه پول برای چی می خواهی تصمیم گرفتم کهاو را معتاد کنم او نیز به خاطر علاقه زیادی که به من داشت معتاد شد و بدبختی ما آغاز شد...
توضیح دهید که چرا افراد معتاد بدین گونه رفتاری می کنند؟